حديث يا شکرست آن که در دهان داري

شاعر : سعدي

دوم به لطف نگويم که در جهان داريحديث يا شکرست آن که در دهان داري
گناه توست که رخسار دلستان داريگناه عاشق بيچاره نيست در پي تو
تو را رسد که چو دعوي کني بيان داريجمال عارض خورشيد و حسن قامت سرو
که با چنين صنمي دست در ميان داريندانم اي کمر اين سلطنت چه لايق توست
در ابروان تو بشناختم که آن داريبسيست تا دل گم کرده باز مي‌جستم
مرو به باغ که در خانه بوستان داريتو را که زلف و بناگوش و خد و قد اينست
فراتر آي که ره در ميان جان داريبدين صفت که تويي دل چه جاي خدمت توست
نه برج من که همه عالم آشيان داريگر اين روش که تو طاووس مي‌کني رفتار
که خون ديده سعدي بر آستان داريقدم ز خانه چو بيرون نهي به عزت نه